محل تبلیغات شما

مرگ به ما خیلی نزدیکه. نزدیکتر از صدای نفس هامون. وقتی بهش فکر میکنم دلم می خواد همه رو ببخشم و همه ثانیه های مانده رو زندگی کنم. به معنای واقعی زندگیشم کنم. اما افسوس که حتی در اون ثانیه ها، بقیه حس و حال منو ندارن و اونها چنین قصدی ندارن. و خب طبیعتا انسان موجودی اجتماعی است و پر از تعاملات. تنهایی تا حدی می توان شاد بود. عمری که هر روزش می گذره و زندگی نمیشه و خدایی که از بالا و کل ما رو میبینه احتمالا افسوس می خوره. چرا وقتی میشه خندید و شاد بود باید بشینیم غصه بخوریم. با کینه هامون کلنجار بریم. انقدر راحت همدیگر رو پس بزنیم و قدر باهم بودن رو ندونیم.ه نازنیم افسوس می خورم. افسوس اون همه لحظه ای رو که برای داشتن هم آه کشیدیم و در حسرتش بودیم. و حالا افسوس این همه لحظه ای رو که درکنار همیم و قدرش رو نمی دونیم. تو سنگدل تر از اونی که من می پنداشتم. سنگدل تر از اون کوه مهربانی و قدرشناسی که من تصور میکردم. البته هنوز هم مهربانی اما من کوه واهی از تو ساخته بودم. من زیادی عاشق شده بودم. متاسفانه تو نیز حتما از من کوه های خوشرنگی ساخته بودی که الان میبینی اون قدر هم زیبا و چشم نواز نیست. ولی کاش همین واقعیت رو هم دوست داشته باشیم. ما هیچ کدام انقدر بد نیستیم که روی از هم بزگردونیم. کاش میشد چند ثانیه ساده با خودت فکر کنی به کدام گناه من سکوت اختیار کردی؟ محبت کردن ؟ عشق ورزیدن؟ کشیدن لپ هایت ؟ بوسیدن گونه هایت ؟!! خنده دار نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چند ثانیه ساده فکر کن. یعنی راه حلش نبودن اینهاست ؟!!!!!! وای که چه بچه گانه من رو خط خطی می کنی و کاش حواست بود روی قلب یک زن بعضی از خط ها هرگز پاک نمیشن. حتی با پاک کن جوهری. اونم زنی بلندپرواز که حس رضایت از موفقیت ها و اهداف شخصیش نداره و حالا تو داری کوچکترین دلخوشی ها رو هم ازش میگیری.  حتی به صدایی که به دوستی دعوتت میکنه هم اعتنا نمی کنی. جایزه این رفتار و منشت چی می تونه باشه که انقدر هم بهش مصر هستی. این ضربان تا ابد ادامه نداره. چرا فرصت شنیدنش رو از هم میگیریم. دلم کودکی می خواهد. کاش میشد هنوز همون کودک مامان و بابا شد که وقتی یکیشون محلت نمیده، آغوش دیگری برات باز میشه. فرشته هایی که هیچ وقت بچه گانه باهام قهر نکردن. چه جوری انقدر بزرگ بودید شماها. کاش هنوز همه زندگی من شماها بودید. کم قدرتون رو دونستم. کم قدر زندگی کنار شما رو دونستم. چرا انقدر کم وابستتون بودم. کاش بچه نه نه بودم و تمام اون سالها آویزون شماها بودم. بیشتر حستون میکردم. بیشتر می فهمیدم چه قدر خوشبختم و راحتم. کاش شعور اینو داشتم که می فهمیدم اگه آزادانه هرکاری دلم می خواد دارم میکنم به خاطر وجود شماهاست. حداقل نصف لذت زندگیم متعلق به شماها بوده و هیچ کس، هیچ کس عاشقانه تر از شماها منو دوست نخواهد داشت. هیچ کس به اندازه شما عاشق واقعی من نخواهد بود. عشقی که نشون دادید هرگز عادی نشد، هرگز از اوج قله اش پایین نیومد و همیشه ثبات داشت. همیشه گرمی دستاتون پشتم بود. همیشه حامی بودید. حتی سختگیری هاتون حمایتم کرد تا هر روز موفق تر و شادتر زندگی کنم. کاش تموم نشه روزهایی که دارمتون.

 

 

 

چهره خسته در آیینه، منم ؟

عشق را در پستوی خانه .....

رو ,هم ,کاش ,افسوس ,اون ,شماها ,تر از ,لحظه ای ,ای رو ,رو که ,رو دونستم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب درامد اینترنتی